حدّ

حدّ

انسان یه موجود محدوده ، دارای یه سری مرز ، اینجا قسمتی از محدوده ی منه ...
حدّ

حدّ

انسان یه موجود محدوده ، دارای یه سری مرز ، اینجا قسمتی از محدوده ی منه ...

آیات شیطانی

















در زمستان تنهایی

پی گرما بودم
در تاریکی شبهاش پی نور

بر من قبحی نیست اگر الفاظی را که بر من تنزیل یافته را آیات شیطانی نامند .
اول سوره ی کتاب من این است :
به نام عشق
به تحقیق که خداوند تنها بود
خدا و خلصه در یکی از هزار شب تنهاییش
و عشق خدا را آفرید
پس برای نخستین بار نور در آن کالبد بی منتها به تپش اوفتاد
و این آغازی بود بر یک آغاز
و عاقبت از آن کسانیست که به حقیقت مؤمن شدند

در زمستان تنهایی
پی گرما و نور بودم
آتشی در دلم تنوره می کشید ...
پیامبری بودم از پی پیامبران
از تبار ایشان
به اعتکاف
40 هزار سال به قعر خویشتن خزیده بودم
40 روز است که دیگر احساس ضعف نمی کنم
وعد صادق مرا نه بعثت است
بل رجعت است به خویشتن

آفتاب از پس ستیغ کوهساران
تیغ بر کشیده
در زمستان تنهایی به اشتباه پی گرما و نور بودم

اینک من و تو مانده ایم با شمع و آیینه
گفتمت : چه حاجت است به آیینه ما را که سخت در هم پیدائیم ؟
گفتی : خدایش نیامرزاد آنکه را شمع بر افروخت !
 
                  [ بعدها خواهند گفت : خدایش رحمت کناد
                   آنکه آیینه بشکست و دل روشن ساخت . ]

پس عاقبت از آن کسانیست که به این حقیقت مؤمن گشتند .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد