حدّ

حدّ

انسان یه موجود محدوده ، دارای یه سری مرز ، اینجا قسمتی از محدوده ی منه ...
حدّ

حدّ

انسان یه موجود محدوده ، دارای یه سری مرز ، اینجا قسمتی از محدوده ی منه ...

مزایای خجالتی بودن

چند وقت قبل یه فیلم دستم رسید که خیلی موده خوبی داشت . خیلیا دیدن ؛ بالطبع خیلی ها هم ندیدنش . 

اسم فیلم هست : The Perks of Being a Wallflower [عزیزان ما در ویکیپدیا کار رو "مزایای خجالتی بودن" معرفی کردن .]

نه کار به لایف استایل اونوری دارم , نه به امکانات و شیوه شکوفایی اونطرفی ها

نه به کیفیت و نحوه پروداکشن فیلم , نه بازیهای بازیگراش

نه به جایزه هایی که برد و نه به جایزه هایی که نبرد

من فقط از این فیلم خوشم اومد

من تو این 7 ماهه که گذشته بین فیلم های معدود خارجی که پاشون نشستم ؛ فقط از این فیلم خوشم اومد . همین








_______________________________________________________


پـ . ـنـ : لینک وبلاگ آهنگهای مورد علاقه ی من متعلق به R.I.P Omid اصلاح شد .



او را پرنده خورده است


شکست روایت / علیرضا حسینی










کودک

پرهای پرنده را

کنار خیابان دید

پدر جوابش داد :

اورا گربه خورده است .

چند قدم پائین تر

به لاشه گربه رسیدند

پدر به فکر فرو رفت

کودک جوابش داد :

- او را پرنده خورده است .




و شعری دیگر در ادامه مطلب از همین شاعر , از همین دفتر


 

ادامه مطلب ...

اعترافنامه ی دختران بد

مریم فرجامی / اعترافنامه ی دختران بد 








آگهی سوپر وُمَن

 

یک عدد سوپر ومن به فروش می رسد! (تولیدی

کارخانه جات "دفاع مذکر")

 

گاو نیست اما می تواند شیر دهد

هواپیما نیست اما می تواند پرواز کند

اجاق گاز نیست اما می تواند غذا بپزد

یخچال نیست اما می تواند تر و تازه نگه دارد

جارو برقی نیست اما می تواند آشغال ها را ببلعد

آسانسور نیست اما می تواند بالا و پایین برود

تخت تاشو نیست اما می تواند روز ها خم و در خود جمع

شود (جای زیادی هم نمی گیرد)

کمد نیست اما می تواند حجم تهی اش را پر و خالی کند

سیگار نیست اما می تواند کشیده و دود شود

توالت نیست اما می تواند همه ی زائدات خانوادگی تان

را بپذیرد

کرو کور و لال نیست اما می تواند از قوای شنوائی و

بینائی و گویائی اش صرف نظر کند (موقت یا دائم)

فاحشه نیست (اما در صورت نیاز می تواند در دوره ای

فشرده تعلیم ببیند)

سوپر ومن است و می تواند ضربان قلبش را با قلب شما

تنظیم کند!

لطفا تنها کوک دست چپ سینه اش را

به هر سمتی که عشق تان کشید

بچرخانید

بچرخانید

بچرخانید

بچرخانید

بچرخانید

آنقدر تا چراغ چشمک زنی که به جای مغزش کاشته ایم

سبز شود.

 

یک شعر دیگه هم بود که برام جذاب بود ؛ اون رو  داخل ادامه مطلب گذاشتم 


ادامه مطلب ...