حدّ

حدّ

انسان یه موجود محدوده ، دارای یه سری مرز ، اینجا قسمتی از محدوده ی منه ...
حدّ

حدّ

انسان یه موجود محدوده ، دارای یه سری مرز ، اینجا قسمتی از محدوده ی منه ...

این جمعه هم گذشت ...

کاش سوار فصل سرد انتظار

کلاغ خسته ای نبود

که جمعه را به امتداد می پرد . . .


برای‎ ‎‏"ز" دوست داشتنی من



"واو" بین "من" و "تو" فاصله انداخته است


فاصله فاجعه نیست


فاجعه بستن پنجره ایست که در آن عشق تجلی کرده ...



خشت



خشت ، خشت

روزهایم را روی هم می چینم

سطر تراز است

و ملاتش روز مره گیست .

.

.

.

خشت بر خشت

رؤیاهایم را رو به هم می چینم

دیواری از پس

دیواری در پیش

راه دراز است

وشکایت از روز مره گیست .

.

.

.

خشت در خشت

میان روزها و رؤیاهام محبوسم

و مرارت روح مرده گیست .