حدّ

حدّ

انسان یه موجود محدوده ، دارای یه سری مرز ، اینجا قسمتی از محدوده ی منه ...
حدّ

حدّ

انسان یه موجود محدوده ، دارای یه سری مرز ، اینجا قسمتی از محدوده ی منه ...

این جمعه هم گذشت ...

کاش سوار فصل سرد انتظار

کلاغ خسته ای نبود

که جمعه را به امتداد می پرد . . .


و خدا هست هنوز ...



...خیلی خسته ام ... دیشب تا صبح 21 بازی کردیم ... تا صبح باختم از 6 به بعد جبران کردم ... تهش 1600 تومن صافی برام موند ... هه خنده داره ، آخه این حتی پول سیگاری که دیشب تا صبح کشیدم نمی شد ... هنو پلکام رو هم گرم نیومده بود که ده آبادی زنگ زد واسه اجاره فروردین .


ادامه مطلب ...

اینجا

سمفونی سپیده دم / سید علی صالحی







از چلچله‌خوانیِ کلاغ وُ
نرگس‌نماییِ خرزهره ... خسته‌ام،
خسته‌ام از آوازهای ناخوشِ خولی‌ابن‌یزید
از تقسیم نور
به سیاهی، خاکستری، سپید.


اینجا
وقتی حشرات
راه به رویای سیمرغ و ستاره می‌بَرَند
نگفته پیداست که عنکبوت
چه تاری برای تحملِ پروانه تنیده است.


خسته‌ام
خیلی خسته‌ام.